اختصاصی/ دل نوشته ادبی در سوگ آتش نشانان فداكار حادثه دلخراش ساختمان پلاسكو
پایگاه تحلیلی خبری صبح رانکوه/ ستار لطیفی:
بنام خدا
“اين روزها هيچ حال وطنم خوش نيست”
اين روزها هيچ حال وطنم خوش نيست
* اين روزها وطنم سخت عزادار شده است و غم انگيزترين واژه آوار. اين روزها همه جا سخن از پرواز دسته جمعی پرستوان مهاجری است كه به ناگاه و غريبانه باهم تا ديار دوست پر كشيدند. آری حرف و حديث ايثار و گذشت و جانبازی آتش نشانان فداكاری است كه ناباورانه از ميان ما كوچيدند و نام و نشان ماندگار خويش را در دفتر عاشقی به ثبت رساندند و برای هميشه تاريخ جاودانه شدند.
اين روزها هيچ حال وطنم خوش نيست
** او در سوگ دلير مردان عاشق مانند گنجشك زخمی و تيرخورده به خود می پيچد ، در داغ مرگ جانسوز آن جانباختگان سرافراز بيقراری مي كند و سياه پوش شده است. اين روزها روزهای عجيبی است. روزهای سخت و تنهايی است. روزهای غم و اندوه است. هرلحظه از ذهنمان به تكرار مي گذرد : آوار! آوار! آوار!
هيچكس نمی داند در آن لحظات واپسين عروج ملكوتی آن عزيزان سفركرده بر آنان چه گذشته است! حتي تصور آن ما را آزار می دهد چه رسد به ديدن آن دقايق پايانی سخت و غمبار جان دادنشان.
اين روزها هيچ حال وطنم خوش نيست
*** اوج عظمت و سنگينی اين فاجعه و مصيبت بزرگ ، خود آواری است به مراتب سنگين تر و جانفرساتر از آوار حادثه پلاسكو كه بر روی شانه های زخمی وطنم سنگينی مي كند. عظمت اين سوگ سترگ را چگونه بايد سرود ، نوشت يا به تصوير كشيد؟! كدام واژه مي تواند عمق اين فاجعه دردناك را بيان كند يا به تصوير كشد؟ نه ديگر زبان و قلم عاجز و ناتوان است در بيان آن همه اندوه و درد جانكاه وطن رنجديده ام.
آه وطن زخمی من ! وطن بلاكشيده و رنجديده من ! چه كسي می تواند حس و حال عجيب و غريب ترا درك كند؟!
اين روزها هيچ حال وطنم خوش نيست
**** وطنم در گذر از آتش و دود ، آب شده است. بند بند استخوانش شكسته است و درد می كند. بر پيكرش زخم نشسته است. وطنم داغدار است. داغدار كوچ غريبانه مرغان مهاجر. سوگوار خاموشی ترانه های دل انگيز بلبلان باغ آرزوست. چه صداها كه در گلو شكست و ترانه هايی كه نگفته ماند!
بگذار از عمق وجودم برای اندوه سنگين تو بگريم ، اي وطن نجيب و صبور و عزيز من! به صدای شكستن استخوان هايت گوش سپردم وناله زدم.. ضجه ها و فريادهايت را شنيدم. چه سوزناك و دردناك بود. همراه با ناله های جانسوز تو فرياد برآوردم. چشم ها و اشك های خون آلود ترا نگريستم و گريستم.آخر تنها تو عزادار نيستی. مي دانی! انسانيت عزادار شده است! شرف و جوانمردی و از خودگذشتگی سوگوار است! بگذاردر سوگ شهيدان خدمت تو غمگنانه بگريم. بگذار برای کشتگان کوی حقیقت از دل خويش ناله و افغان برآورم.
اين روزها هيچ حال وطنم خوش نيست
***** بر روي ويرانه های بجا مانده از ريزش آوار سهمگين تو و نيز بر روی پيكرهای جانباختگان شهيد تو گل ريختند و با اشك در آميختند و به كشتگان سرافراز تو اداي احترام نمودند.
وطن رنج كشيده و مصيبت ديده من! مگر نه اينكه پروردگار ما انسانها در قرآن فرموده است : و الله يحب الصابرين. ( و خداوند شکیبایان را دوست دارد ) ، در مرگ پاك باختگان سرافرازت صبور باش.
آنها كه رفتند حماسه آفريدند و خود آسمانی شدند. رفتند تا انسانيت بماند ، شرف ، آزادگي ، گذشت و پايمردي پابرجا باشد. ما كه مانده ايم بيائيم روح آن حماسه تاريخی را همواره زنده نگاه داريم و اندكی از اوج عظمت و انسانيت آن تاريخ سازان و حماسه سازان وطن را به تصوير بكشيم.
( روحشان شاد و قرين رحمت الهی باد )