صبح رانکوه/در آخرین پنجشنبه و جمعه سال ،یکی از آیـین های کهن پـیش از نوروز یاد کردن از درگذشتگان است ،همه آرامستان ها به رسم بر پایی سنت دیرینه… ” پنجشنبه آخر سال ” پر میشود از حضور ما زندگان، حضوری توام با ابرهای اسفند ماه و زمستانی که روز های آخر بودنش را نفس می کشد و بهاری که بی تاب آمدن است.
در این هفته آخر سال، دلت می ماند که دلگیر شود از نبودن آنهایی که دوستشان داری و یاخوشحال شد از بی تابی بهاری که میخواهد بار دیگر همه رستنی های سبز رنگش را به تو هدیه کند! همانی که بارها و بارها از کودکی برایمان قصه گفتند ” یکی بودیکی نبود” وحالا این تویی که این قصه ات رابرای دیگری همان گونه آغاز میکنی که یکی بود و یکی نبود.
آرامستان ها پر است از ” حمد و سوره ” هایی که بر زبان می رانیم ، پر است از حسرت هایی که برای نبودن عزیزی کشیده میشود و به حرمت حکمت خداوند با گفتن ” هر چه حکمت اوست” فرو می نشیند.
حالا که بوی عید سبزتر از سبزه هایی که مادر از یکماه پیش سبزشان کرده، به مشام می رسد، انگار دلمان خیلی بیشتر می گیرد از نبودن هایی که به بودنشان عادت داشتیم! دلمان می گیرد برای آنها که خاک را در آغوش دارند و انگار به هر رستی و سبزه ای نزدیکترند!
آخرین هفته اخر سال. دلت برای مادرت تنگ میشود، برای پدرت برای فرزندت؟و برای عزیزانتان ! حق داری دل تنگ باشی! حق داری دل تنگی ات را با اشکی از چهره فرو بنشانی و خودت را به قدرت وصف نشدنی ” رویا ” بسپاری و به یاد همه خاطراتت با اویی که امسال عید در کنارت نیست، لبخند بزن.
بیایید به دیدار آنهایی که چشم انتظاری شان را نمی بینیم و صدایشان را نمی شنویم. . یاد همه آنهایی که دیروز بودند و امروز نه، همه آنهایی که پارسال رخت و لباس عید خریدند و امسال نه، هم آنهایی که لحظه تحویل سال صورتشان را بوسیدیم و عید زمان را تبریک گفتیم و امسال تنها با خواندن فاتحه ای یادشان می کنیم.
زندگی میهمانی و جشن آمدن ها و رفتن هایمان است. واقعیتی که بی شک روح و دلمان را می آزارد.کاش دلمان خوش باش ،از یادگاری های بزرگی که دردنیا باقی میگذاریم وکوله بار پری که باخود به آخرت میبریم.
برای شادی روح همه اموات با فاتحه ای دل آنها را شاد کنیم..