در سال 1934 وقتی کلنگ کارگرانی که مشغول تمیزکردن برکه و نهرهای آب بودند، به سفالینههایی به ظاهر بیاهمیت برخورد کردند، کسی تصور نمیکرد این سفالینهها روزی اهمیت گرانبهایی پیدا کنند. همان سفالهای پخته و مفرغها که توسط موزه قومنگاری نوشاتل سوییس به نمایش گذاشته شد و توجه عمومی را به خود جلب کرد.
پایگاه تحلیلی خبری صبح رانکوه: رمان گیرشمن در مورد این هنر گفته است: «کوزهگر و پیکرساز املش ابتکارات بدیعی از خود نشان دادهاند و اندام انسانی و شکل حیوانات را به بهترین وجهی مجسم کردهاند، حتی انسان قرن بیستم را تحت تاثیر خود قرار میدهد. انسان امروز، در ضمن این ترکیب اشکال، ایدهال خود را در این شاهکارهای سه هزار سال پیش به آسانی مییابد.»
مهدی محبوبیان، دارنده مجموعه اشیای عتیقه و کارشناس، در این زمینه میگوید: «ایرانیان از ابتدای تاریخشان، سفالگران ممتازی بودهاند. ریتونهای* کشفشده در این تمدن در زمره زیباترین و عالیترین ریتونهایی است که دستهای انسان به نمایش در آورده است.»
شکل، رنگ، پالودگی فوقالعاده این سفالینهها، آنها را در مقام جذابترین سرامیکهای دنیا معرفی میکند. آنان سفالگران بسیار خلاقی بودند که توانستهاند از تناسب شکل و وزن به طوری شگفتآور و دقیق تقلید کنند. بدون تردید آنان عالیترین سفالینههای دوران ماقبل تاریخ را خلق کردند.
آلبرت آلسن با مطالعه این آثار، شگفتزده میگوید: «پیکرسازان املش، ما را با حقایقی رو در رو میکنند که با اساطیر و تشریفات مذهبی پیوند دارد. محرکهای دوگانه آنان به ظهور کامل مجسمه میانجامد، بهطوریکه اثر باقیمانده روحانی، بیصدا و مرموز است و به موهبت این دستهای آفرینشگر است که آگاهانه نبوغشان را تصدیق میکنیم، چراکه پندار انسان همیشه در کارهایش منعکس میشود.»
متن زیر گفتوگویی است با جین گابوس، قومنگار و رئیس موزه قومنگاری نوشاتل سوییس در مورد برگزاری نمایشگاه آثار املش و نحوه شناسیایی ساخت این ریتونها که برای اولین بار در سال 1964 در جهان مطرح شد و متخصصان امور را به تکاپو انداخت. حاصل این مصاحبه در کتابچهای با عنوان Amlash Art ابتدا به زبان آلمانی و سپس به زبان انگلیسی انتشار یافت.
***
– دقیقا این هنر «املش» چیست؟
+ املش شهر کوچکی است که در بالای فلات ایران، بخش جنوب غربی دریای خزر واقع است. این فلات، پلی میان تمدن آسیای مقدم و تمدنهای چینی- هندی بوده و گذرگاهی برای هند- ایرانیها و سپس سکاها تشکیل میداده است.
محدوده این هنر، بخش شمالی استیلای مادها و پارسیان است که این استیلا در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول، هنگامی که از غرب میآمدند صورت گرفته است. آنچه را که ما هنر املش مینامیم متعلق به فرهنگی است که کاملا از آن بیخبر بودیم، تا اینکه یک روز در سال 1934 کلنگ کارگرانی که در آبگیر کلاردشت کار میکردند، موفق به کشف آثار شگفتانگیز هنری شد. در دیگر مناطق شمالی ایران نیز روستاییان به نوبه خود، آثار مشابهی را کشف کردند. به استثنای دو هیئت اعزامی رسمی، به نظر میرسد بیشتر این کشفیات کاملا بر اساس جستجوهای شخصی بوده است و از اطلاعاتی ناچیز ناشی شده است. از طرف دیگر این آثار در هنگام کشف دارای ارزش نظر زیادی بودند که نهتنها باستانشناسان و مورخان هنر، بلکه عموما در سوداگران نیز دلبستگی شدیدی را برمیانگیخت.
– چه چیزی شما را متوجه کرد؟
+ بهتر است بگوییم مجذوب کرد، وقتی که مجسمهها ساده باشند و خاک سفالینه هم در محل برای استفاده هرکس در دسترس باشد و مراحل پختن در هوای آزاد نیز در طول هزاران سال بدون تغییر بماند، ساخت اشیای بدلی کار آسانی است.
– مسلما تاریخ این اشیا بر حدس استوار است!
+ مورخان و باستانشناسان نهتنها قادر نیستند تاریخ آنها را دقیقا تعیین کنند بلکه نمیتوانند بگویند که آنها به کدام فرهنگ وابستهاند. زیرا بهطور قابل ملاحظهای با اشیای کشفشده در ایران فرق دارند. بهعلاوه، در سپتامبر 1964، رمان گیرشمن، متخصص این رشته، برای ما نوشت: «شواهدی در دست داریم که قومهایی در مرحله باستانی شکلگیری تمدنهای ایران، بهتازگی وارد این فلات شده و نام خود را برا این فلات نهادهاند. بر اساس این انبوه ابراز عقایدها و اظهارنظرها و ظهور ناگهانی ابزارهای تحقیق و بر اساس تواناییهای فنی که خصوصا در کار سفالگری اظهار شده، باعث بسی شگفتی و در عین حال فریبندگی است. من آن را به قرنهای نهم و هشتم ق. م. نسبت میدهم. چندی بعد، این قدرت آفریننده آشوبگر و روح اختراع، به فلزکاران انتقال مییابد. شما این دوره را به خوبی میشناسید- عصر مفرغهای لرستان (قرن هشتم و هفتم ق. م.) . با این پیشینه تاریخی، هنر ایرانی، سالیان سال زنده خواهد ماند.
– آنطورکه شما تاکید میورزید، این موضوع «ماجرا»ی باستانشناسانهای است که تازه شروع شده، پس چگونه آن را با قومنگاری ارتباط میدهید؟
+ ابتدا باید توضیح دهم که تعداد اشیایی که در نوشاتل در اختیار داریم تقریبا محدود است به 159 سفال پخته، مفرغ و جواهرات. این، به اندازهای نیست که به ما اجازه تحلیل نظامیافته این هنر را بدهد. با این حال سعی کردیم منصفانه یک شیوه را آزمایش کنیم و به مقایسه شکلهای این آثار گوناگون بپردازیم و سپس آنها را تشریح کنیم. از یک طرف مسائل فنی را سنجیدیم و از طرفی دیگر شکلها را مورد مطالعه قرار دادیم.
در باب فنی، چهار فنی را که برای ما مشخص بود، در سفالهای پخته، بهویژه بعضی ریتونهای ساخته شده از حیوان (در قالب گاو نر کوهاندار و گوزن) به کار رفته، آزمایش کنیم. اولین نوع آن، قالبریزی ساده است. این طرح، یک فن کلاسیک است که بهویژه بعضی از کوزهگران بدوی آن را بهکار میبندند. چون نمیتوانستند اشیای سنگین را جابهجا کنند و از چرخگردانهای کوزهگری نیز محروم بودند، بهناچار به ساختن قطات ریتونها با دست قانع بودند. کار به این صورت بود که لخته گل مدت زیادی در قالب میماند و پس از آن بهطور یکنواخت گرد میشد و به شکل گلوله درمیآمد، زواید آن را میزدودند و آن را فوقالعاده حجمپذیر میکردند. پس از آن صنتعگر میتوانست گلوله گل را کنده و مطابق مدل میان انگشت شست و چهار انگشت دیگرش در آورد. ریتونها را اجبارا سنگین و ضخیم میساختند تا هنگام پختن از هم نپاشند. این فرآیند بسیار ساده از مجسمههای باستانی قابل تشخیص است. به نظر میرسد این شیوه در ساخت پارهای از مجسمههای گاو نر املش بهکار رفته باشد.
دومین فرض مورد آزمایش، راجع به فن فروکردن در موم بود. آزمایشهای قومنگارانه به سرعت ما را به حذف این فرضیه هدایت کرد، زیرا اگر قطعات در اندازههای بزرگ ساخته شوند، استفاده از خمیر سفال و قالب مومی، در پختن آنها اشکال ایجاد میکند. با این حال، با وجودی که، ریتونهای املش اغلب حدود 50 سانتیمتر ارتفاع دارند، لزوما باید هر بار مقدار زیادی موم به کار برده باشند و این معمولا گران تمام میشد. بهعلاوه، میدانیم که استفاده از قالب مومی فقط در دوره میانه کاربرد داشته است.
سومین فنی که با آن مواجه شدیم، فن نقشبرجسته است، که به روش شکل برگردان اجرا میشود. به عنوان مثال، در کوزهگری ابتدایی، شکل وارنه یک شئی را با چسباندن پوشش از گل نرم به دست میآورند و سپس این گل خشک میشد و به صورت خلل و فرج در میآمد و برای قالبربزی گل باربیتون (خمیر کوزه گری که برای ریختن قالب به کار میرود) آماده می شد.
اما ظاهرا نه قالبی کشف شده و نه نمونههای شکلی واقعا یکسانی پیدا شده اند. به علاوه فرآیند باربیتون، سفالها را با ضخامت یکسان درمیآورد اما قطعات شناختهشده ما اینطور نیستند.
میماند چرخ کوزهگری، شکل غیرمتقارن تنهها، انحنای مختص کوهان گاوهای نر املش و گردن خیلی برآمده گوزنها، که آنها را منحصر بفرد مینمایاند. با وجود این، صلاحدید سفالگر برجسته، آقای پاول دی. کلرک را جویا شدیم. آزمایشهای او ثابت کرد که این مجسمهها را باید استادانه بر روی چرخ به عمل آورده باشند. این عمل به این صورت باید انجام گرفته باشد که: به منظور برآمدهکردن کوهان گاو، دو بخش اصلی مجسمه بهطور مجزا ساخته میشد.
بخش گردن (شامل کوهان) و بخش دیگر، پشت و تنه و شکم. سپس پاها، سر و شاخها، که قبلا ساخته شده بود، بر اجزا سوار میشد. گردن بر روی چرخ، ابتدا به شکل گلدان و باید در هوای آزاد گذاشت تا خشک شود. در اوریب کردن لبه اتصال باید دقت کافی به عمل آید. این شکاف باعث میشود که تکههای زائد زدوه شود. سپس برای انحنای نوک کوهان باید لبههای گلدان را به هم آورد. این عمل بسیار دقیق اجرا میشود، زیرا بعدا قابل اصلاح نیست. برای حالتدادن شکم مشکل خاصی بر روی چرخ کوزهگری وجود ندارد، بعد از یک روز خشکشدن، شکم و کوهان به هم وصل شده و با اندکی باربیتون به هم میچسبند. ساختن دو بخش تنه و کوهان بر روی چرخ، سه ربع ساعت وقت آقای کلرک را گرفت و برای پرداخت نهایی، پانزده ساعت وقت صرف شد. وی اظهار کرد: «ایجاد شیب تکمیلی و دقتی که در قالبسازی این پیکرهها بهکار رفته، شگفتآور است.»
– بعد از شناختن تکنیکی که پیکرسازان املش (پیکرهساز، صنعتگر و هنرمندی است که در وضعیت میان سفالگر و مجسمه ساز کار میکند) بهکار بردهاند، راجع به شکلها نظری ندادهاید، منظورشان از بهکاربردن این شکلها چه بوده است؟
+ مقایسه پیکرها به ما اجازه میدهد که آنها را به سبکی وابسته بدانیم. بنابراین در باره سفالهای پخته که به شکل حیوان هستند میتوانیم بگوییم که از چند مدل الهام گرفتهاند. مرغابیها، بزهای کوهی، گوزنها، گاو کوهاندار و اسبها (اسب بهندرت دیده شده است) باید اضافه کنیم که املش منطقه نفوذناپذیری نبوده است و یقیننا قومهایی بدآنجا راه یافتهاند، زیرا در کنار هنر املش، تعدادی سفالهای پخته و مفرغ که از آذربایجان و لرستان منشا گرفته یا الهام یافته باشند قابل شناسایی است.
– آیا می توان در هنر املش از تکامل صحبت کرد، در این صورت نمونههای برجسته کدامند؟
+ ما توانستهایم برای این آثار سه فرضیه احتمال دهیم. ابتدا، انحنای موجود در پشت گلدانهای ریتون حیوانی شکل را مطالعه کردیم. گلدانها آثاری ابتدایی بودند، شاید برای تشریفات مذهبی به عنوان طلسم بهکار میرفتهاند. برگشت سر باید به طور بسیار دقیقی از شکلهای حیوانات اقتباس شده باشد و بهتدریج به شکل طبیعی مرغابی یا قوچ ساخته شده باشد (برگشت سر منقوش بر روی ظروف سفالینه کاملا تصادفی است.)
سپس، تکامل کلاسیکی عبور از ناتورالیسم به سبکهای خاص دیگر را سنجیدیم. به طور قطع نمیتوان مطمئن بود آیا این تقسیمبندیها در هنر املش جایگاهی داشته است یا خیر.
بالاخره، مقاسیه مفرغها و سفالینههای مربوط به مراسم تدفین، ما را به قرینههای تکاملی آثار، هدایت میکند. باتوجه به اینکه کاربرد طلسمهای مفرغی به صورت آویزههای گردنبند، در سطح همگانی رایج بود و این چیزی بیشتر از یک یادآوری و ذکر گاوهای کوهاندار نیست، که در بیشتر نمونهها نهفته است. اگر این گردنبندها، نشان یک آیین مذهبی یا طلسم نباشد، نقش معیار کیفی را ایفا میکند که سرچشمه اعتقاد و ایمان احتمالی را به دست میدهد.
– به بررسی دورهها نیز پرداختهاید؟
+ ریتون گاو نر به اندازه حیوانات دیگر به نظر میرسد که خود به سه دوره تحلیلی مطابق سه مرحله قالبسازی و سه مکتبی که بر اساس نوک انگشتان یا کف دست تشخیص داده شده است و این سه دوره برای نشاندادن مرحلههای منطقی ساخت یک ریتون گاو نر نمایان است:
مرحله اول: ساختن یک شکل ساده واقعگرایانه و سنگین برای تجسم حیوانات بدون تخلیل زیاد که تنها بر اساس ریختهگری به دست میآمده است، جای هیچگونه تردیدی نیست که تا اینجای کار مربوط به دوره کهن است.
مرحله دوم: در این مرحله، ناحیه پشت، خالی و کوهان تشدید میشود در تشکیل منظرهای میان نیمشقهها و دو کتف قوی گردن حیوان سهیم میشوند سر، هنوز شکل واقعی خود را از دست نداده است. برای تشکیل انحنای منحصر بفرد، بر اساس اصول دقیق زیباییشناسی و منجرشدن به توازن این دو انحنا، با یکدیگر متناسب شوند.
مرحله سوم: سر، پایانیترین بخشی است که بر اساس مدل مفروض، بر روی گردن و گلدانهای مراسم مذهبی تغییر شکل مییابد. سر، بعد از اینکه بر دامنه گردن جای گرفت، ابتدا به عنوان وزنه تعادلی عمل میکند که طرحی را در مقابل نوک کوهان به شکل V خمیده تشکیل میدهند.
– به نظر شما میتوانیم درباره فرهنگ املش صحبت کنیم؟
+ اغلب واژه هنر املش به کار برده میشود. در منابع مورد جستجوی ما، همیشه از هنر املش صحبت رفته است. بهطورکلی در آنجا نوعی هنر پیکرنمایی حیوانی را میشناسیم که به هنر تورانیان و هیتیها شباهت دارد یا ممکن است در اصل نوع هنر جلگهای باشد که با تداخل فرهنگها، تعدیل و اصلاح شده و با این حال خصوصیاتش را نسبت به شکار حفظ کرده و کاملا بر مبنای کشاورزی و شکلگیری روستاهای غیرمهاجر پروش یافته است. منطقهای که با آن تپهها، درهها، وضعیت تقاطعها و با این روش جدید زندگی، برای تکوین یک تمدن آغازین مناسب بوده است اکنون ما فقط الهامات هنری آنان را میشناسیم که با شگفتی فراوان در ابداع شکلها و با استادی منحصر بفرد بر پایه میزان مهارت استوار است.
ولی باید به خاطر داشته باشیم که محقق، هنوز هیچگونه ماخذ علمی را که این هنر در متن فرهنگی آن باشد، به ما نداده است و به همین دلیل ما مراحل مقایسهای گزافی را که متعلق به حوزههای قومشناسی بود، به کار بردهایم./ املشی ها
ترجمه: حسین ثاقبی، و محمدتقی رفیعی امام
——————————————————————–
* ریتونRhyton: تکوک، ظرفی از زر یا سیم و غیره که به شکل جانوران مانند شیر، گاو، مرغ سازند و در آن شراب خورند/ دهخدا
Top of Form
Bottom of Form