تیتر این مقاله را شما بنویسید و جایزه بگیرید! مادر بزرگم تعریف می کرد تازه عروس بودم و همراه دو خواهر شوهر یتیمم در خانه ای کاه گلی زندگی می کردیم.دختر 17 ساله ی آن روزگار که هم میرزا کوچک خان جنگل و سربازانش را دیده بود و هم پانزده سال پیش به نامش ” عابر بانک ”