استعدادهای شگرف یا انتخاب های صحیح، کدامیک آینده ی انسان را می سازد؟

ظاهرا روزهایی از عمرمان را می گذرانیم که آنچه اهمیت ندارد استعدادهای فردی است و خیلی از افراد تاثیر گذار، کمترین اهمیتی برای بسیاری از استعدادهای موجود قائل نیستند. جایی که کمتر افرادی حتی صدای استعدادشان به گوش ها می رسد و خیلی هایشان به انجماد نامطبوعی رسیده اند. روزگاری که با وجود بی مهری های فراوان در قبال اجر و قرب و ارزش استعداد های برتر، دل و دماغ کار برای جوانترهای این عرصه نیز باقی نمانده و خیلی ها به این نتیجه رسیده اند که با این چیزها پرکاهویی هم گیرشان نخواهد آمد، فکر نان باشند که خربزه آب است و جای استعدادشان در کوزه است و باید آبش را بخورند.

 

 

 

 

 

صبح رانکوه/ قاسم خوش سیما:
ظاهرا دیگر روی داستان زمانی است افرادی از جامعه را شاهد باشیم که گویی با انتخاب های درست و گذاشتن وقتشان در امور عاقلانه تر به موهبت هایی دست یافته اند که نه استعداد شگرف می خواهد و نه هوش سرشار بلکه اشخاص جهت رسیدن به مقصود ایده آل، می بایست در لحظه لحظه ی انتخاب ها دقت نمایند که از غافله ی ” آینده ” جا نمانند. انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب همسر، انتخاب دوست، انتخاب صحیح مکان و زمان سرمایه گذاری ها، انتخاب های اجتماعی و هزار درد بی درمان دیگر که اتخاذ صحیح یا غلط هر کدام از این موارد می تواند تضمین سعادت یا تایید شقاوت آتی یک انسان باشد.
اما هر کدام از فرضیه های فوق – که در هر دو پاراگراف با واژه ی ” ظاهرا ” شروع می شوند – نشان می دهد واگویه هایی که عنوان نمودیم تنها ظاهر مراتب فوق است و در دل ماجرا نکات پنهان دیگری نیز نهفته است که برای پرداختن به آنها لازم است دورخیز بزرگتری برداریم. دور خیز به آن معنا که ابتدا تعریف درستی از آینده ی توام با سعادت یا شقاوت داشته باشیم. تعریف جامع، مانع و استانداردی که بدون تردید در بسیاری از بخش ها از وجود آن محرومیم و نمی دانیم به دنبال چیستیم و مطلوب واقعی کجاست. به عبارتی سعادت و شقاوت برای هرکدام از انسانها تعریف خاصی دارد، یکی رسیدن به ماشین و خانه و اندکی پول را سعادت می داند، داماد نااهل را شقاوت می بیند و تمام افق نگاهش به همین آب انگاره های ساده و سبک ختم می شود. دیگری سعادت را در سفر به دور کره زمین و شقاوت را در ناقص بودن کلکسیون نژاد سگ هایش می داند و هستند کسانی که از نظر آنان سعادت در تالیف یا ترجمه فلان کتاب و شقاوت را پایین بودن نرخ مطالعه در فلان منطقه از زمین می بینند و هر کس به فراخور حال و روزش این مقوله را تعبیر و تفسیر می کند.
اکنون که تلکیف با تعریف خوشوقتی و بدبختی روشن شد لازم است بدانیم در تقابل استعداد و انتخاب درست،کدام یک آینده ای را می سازد که همه ی انسانها برای رسیدن به تکامل، رو به سوی آن در حرکتند. جایی که با تصورات امروزی، شایسته سالاری مبتنی بر نبوغ و استعداد جایی در مسیر نیل به سعادت ندارد و تنها افرادی موفق جلوه می دهند که درست انتخاب کنند یا درست انتخاب شوند.
اینجاست که کار کمی دشوار می شود چون در هر صورت این دو شقه، از رفتارهای مدنی جامعه نشات می گیرد و دارای طرفداران خاص خود است.عده ای نابغه که از ویژه خواری های مرسوم به تنگ آمده و چونان به دوردست ها پرتاپ شده اند که صدایشان را از ته چاه های بی توجهی به سختی می شنویم و دسته دیگری که بدون برخورداری از کوچکترین نبوغ، فکر و اندیشه ای، ظاهرا مدارج سعادت را پیموده اند و با تدارک همان ابتدایی ترین نیازهای یک زندگی، در منظرعوام سعادتمند به شمار می آیند.
قدر مسلم آن است در صورتی که به تعریف ایده آلی از سعادت نرسیم همواره دنبال آن خواهیم بود که تنها دقت بیشتری در انتخاب شدن یا انتخاب کردن داشته باشیم تا خوشوقتی را در همین نقطه اتصال به انتخاب ها بیابیم. بنابراین همین دقت نظر سبب می شود دنباله کش شخص یا جریاناتی باشیم که انتخاب آنها سرنوشت ما خواهد شد و این همان تفکر منجمدی است که می تواند از یک انسان مستقل یک برده بسازد و بس. برده ای که تنها آرمانش انتخاب راه هایی است که در هر صورت او را به مقصدش برساند و این تفکر هرگز در پی آن نخواهد بود که خود را به جایگاهی نزدیک کند که در مقام والای ” انتخاب کننده ” قرار گیرد و راهی بسازد که بتواند دیگران را سهل تر تا نقطه کمال و مطلوبشان همراهی کند.
اینجاست که کهنه بهانه های نخبه کشی جان می گیرد که جامعه جایی برای استعدادها ندارد که باید گفت در هیچ ادواری از زمین شرایط کار به طور صد درصدی برای مستعدین فراهم نبوده است. کما آنکه تحت هیچ عنوان منکر کم مهری های کنونی نیستیم و شاهدیم که در کشورهای مترقی جهان به چه شکلی از حداقل های نوابغ خود حداکثر بهره وری ها را به عمل می آورند.

در ادامه سخن آن است که در تقابل انتخاب های درست و استعدادهای بر زمین مانده، کدام یک می تواند دیگری را نجات دهد؟ آیا انتخاب های درست می تواند در خدمت استعدادهایی باشد که به بازار کساد بی توجهی ها خورده اند یا آنکه انتخاب کننده های سرنوشت ساز توانایی آن را دارند کسانی را انتخاب کنند که توجه به آنان می تواند بشر را در راه تکامل پیش رو، کمک های شایانی نماید، که به نظر می رسد در صورت وجود روابط متمدن بین این دو مقوله مهم می توان از ترکیبشان به کامیابی های بزرگی دست یافت.
اما انتخاب های درست همواره انتخاب یک مرجع بالاتر و اتصال به منابع قدرت و ثروت نیست بلکه در پاره ای از موارد مقصود، راههای نرم افزاری رسیدن به مطلوب است، مانند آنکه هر انسانی بتواند در مواجه با تصمیم گیری های بزرگ و کوچک، بهینه ترین راه ممکن که دارای ریسک و هزینه کمتری است را بیابد و اجرا نماید.مرتبه ای که ممکن است بزرگترین نوابغ با انتخابهای نادرست خود، دیگران و جامعه ای را به چالش بکشند که نمونه های آن را به وفور خوانده ایم و شنیده ایم.
در پایان و جمع بندی آنکه در هر صورت استعداد بسیار بالاتر از انتخاب های حتی درست، دارای ارزش است و چنانچه صاحب استعداد، مستعد واقعی باشد انتخابهایش نیز همواره درست خواهد بود و خود به عنوان یک مرجع می تواند مراجع انتخاب را به زیر چتر توجهات خود درآورد، خویش و دیگرانی را به سعادت برساند، اصطلاحا آینده شان را بسازد و برای یک مستعد واقعی بن بست و دلسردی ناشی از بی توجهی ها معنایی ندارد.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *