رومن گریشمن، رئیس هیأت باستان شناسی وقت ایران در کتاب خود «هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی» اشیای به دست آمده ا زتمدن املش را متعلق به سده های 8 و 9 پ.م می داند و معتقد است که این اشیاء فقط از سه یا چهار هزار سال پیش ساخته شده اند و اطلاعات به دست آمده از دوران آغاز تمدن ایرانی، نتیجه ی کشفیات اتفاقی دهقانان در ناحیه ی غربی دریای خزر است.
پایگاه خبری تحلیلی صبح رانکوه-دکتر ولی جهانی: عمده آثار هنر املش از داخل قبور گورستان های حوزه ی بخش رانکوه شهرستان املش یافت گردیده است. متأسفانه حفاران غیرمجاز به این آثار دستبرد زده اند. گریشمن آثار به دست آمده از قبور املش را متعلق به دوره ی مگالتیک ( قبور کلان سنگی) می داند. او معتقد است که در هنر املش آثار زیادی از نفوذ هنر بین النهرین دیده می شود. کوه های مرتفع و دشوار گذر املش دنباله ی کوه های قفقاز است.
مجسمه های کوچک برنزی و گاوهای کوهان داری که از آن زمان باقی مانده انسان را تحت تأثیر قرار می دهد. این آثار نشان می دهند که میان هنرمندان املش و هنرمندان نواحی قفقاز و شرق د ور رابطه بوده است و شاید املشی ها پیش از آمدن به سرزمین ایران از کوه های قفقاز عبور کرده اند.
طبق نوشته ی گیرشمن در گورهای املش دو چشم بند برنزی مربوط به زین وبراق اسب کشف گردیده که روی آنها کتیبه ای به خط میخی به نام «شاه منوا» و «شاه آرگیشی اول» کنده شده است. این محقق به سبب مقام هنری این مناطق، تمدن پیش از تاریخ ایران را «تمدن املش» نام نهاده است. (نک.گیرشمن: ص 38).
منوا( 781-810 پ.م) و آرگیشی اول (760- 781 پ.م) ا زپادشاهان اورارتویی هستند. اما ایا براساس دو اثر مکشوفه از حوزه ی فرهنگی املش، می توان تصور نمود که اوراتورها دارای حکومت مقتدری در ابتدای قرن نهم پ.م در بخش غربی سرزمین ماد و نواحی شرقی آسیای صغیر بوده اند و حتی در کوهپایه های جنوب غربی دریای خزر نیز رفت و آمد داشته اند، آیا این ارتباط و رفت و آمد، برای جنگ و ستیز بوده است یا اقتصاد و تجارت ؟
ویلیام کالیگان، خاورشناس بزرگ استرالیا در اثر خود؛ «مادی ها و پارسی ها » نوشته است که آثار به دست آمده در املش نشان دهنده ی تمدن درخشان سه هزار ساله ی سلسله هایی از پادشاهان محلی در آنجاست و آثار این مناطق با آثار به دست آمده در تپه ی مارلیک قابل مقایسه است. این تقریباً از یک دورهی تاریخی بوده اند. این اشیاء، از جمله ظروف فرمز رنگ و صیقفی که روی آنها شکل گاومیش های اهی و گوزن های سرخ نقش بسته، حکایت از توانایی استادان در کوزه گری و پیکرسازی دارد. ویلیام کالیگان جام های بلند و مخروطی شکلی به دست آمده از گورستان های املش را شبیه ظروف «زولواب» لرستان می داند و می نویسد که آثار به دست آمده در املش هنرمندانه تر و ظریف تر از کار صنعتگران لرستان است ( نک. کالیگان: ص 25). پرفسور آندره گدار در کتاب «هنرایران» تزیینات به دست آمده از گورستان های املش رابه هنر و تمدن یونان قدیم وابسته می داند ( گدار: ص89).
عزت الله نگهبان در گزارش سفر بررسی خود از املش می نویسد: «املش یک محل باستانی مرموزی است و بقایای عظیمی از آثار باستانی در آن جا بر جای مانده است» (نگهبان: 1376، ص 155).
شینجی فوکایی، باستان شناسی معروف ژاپنی و عضو هیأت باستان شناسی ایران و عراق دانشگاه توکیو که در سال های 1339 تا 1342 در کاوش های باستان شناسی منطقه ی دیلمان و عمارلو شرکت داشت، می نویسد: « برای رسیدن به منطقه ی دیلمان سه راه قابل استفاده وجود دارد که کوهستانی و دشوار گذرند. مسیر ال گذشتن از شهر رودسر در کناره ی دریا به طرف دهکده ی اُمام در مرکز جلگه ی سمام از راه املش که در این مسیر مجموعه ای از قبور باستانی پیدا شده اند. مناطق سمام، اشکور، عمارلو شامل تعدادی محوطه ی گورستانی از اواخر عصر مفرغ و اوایل عصر آهن است. هنگامی که قبور مورد نظر به وسیله ی حفاران غیر مجاز کشف و حفر شده اند، احتمالاً چون اشیای به دست آمده از این قبور ابتدا در املش گرد آمده و سپس ازآن جا به تهران حمل گردیده اند، این اشیا، به طور کلی گنجینه ای املش نام گرفته اند. فوکایی معتقد است که اشیای شیشه ای یافت شده درحوزه ی املش و دیلمان و عمارلو، رابطه ی فرهنگی نزدیکی را بین هنر و تمدن ایران و ژاپن در دوره ی باستان نشان می دهد.
املش در دوره ی کیانیان یکی از پایگاه های سلاطین کیایی بود و حکمرانان کیایی در املش و مناطق آن تختگاه داشتند. شهر سمام املش یکی از مراکز تصمیم گیری بود، سلاطین کیایی در اُمام و سمام، قصر وبارگاه داشتند وبرای حفاظت از عمارتهای خود باورهایی را احداث کرده بودند. سید ظهیر الدین مرعشی در این باره می نویسد: «سید محمد کیا در سالهای 817 و 818 بنیاد عمارت دیلمستان بماند وناحیه شوک به موضعی که مشهور است به سمام، استاد اجل پیرعلی بنا را به سرکار داشته قلعه مرغوبی را خشت پخته بفرمودند.ساخت طویله های اسبان و ایوان خانه ها به انتها رسانیدند، آنچه از ضروریات بود از هرنوع عمارت جهت نوکران و سپه سالاران گیل و دیلم تمام فرمودند و آن مقام را تخت ییلاق خود گردانیدند» (مرعشی: صص 144، 145).
بخش رانکوه: به نوشته ی هـ ل رابینو، شرقی ترین ناحیه ی گیلان است که در ساحل دریای خزر قرار دارد.این ناحیه از شمال به دریای خزر، از مشرق به دریا سرتنکابن، از جنوب به رودبار عمارلو و رودبار حسینعلی خانی یا رودبار زمانخانی و از مغرب به دیلمان ولاهیان محدود است.حدود 60 سال قبل که لنگرود از لاهیجان جدا شد، این ناحیه به رانکوه و لنگرود موسوم گردید. به عقیده ی ابن اسفندیار، رانکوه ابتدا جزءطبرستان بود و تا فلات اشکور وسعت داشت که تختگاه آن شهر تمیجان بود.این شهر را در سال های 908، 910و914 هـ ق سپاهیان حسام الدین امیره دباج فومنی غارت کردند. این شهر با سقوط سلسله ی امیرکیایی در سال 1000 هـ ق به سوی انحطاط رفت ( رابینو، صص390، 391، 395) تا سال 1326 هـ ق ناحیه ی رانکوه به چند منطقه تقسیم می شده است:
1- لنگرود؛
2-رانکوه یا منطقه ی پست که شامل شلمان، املش، سیاهکل رود؛
3- گزافرود؛
4- سمام تا منطقه ی عمارلو ورودبار قزوین؛
5- سیارستاق؛
6- اشکور سفی؛
7- اشکور علیا(همان: صص 402، 403).
مالیات رانکوه تا سال 1860 م، 7960 تومان بوده است. ( ملگونف: ص 21). براساس آخرین تقسیمات کشوری در سال 1376، بخش رانکوه در ناحیه ی غرب و جنوب شرقی شهرستان شامل دهستان های شب خوش لات، کجید و سمام بوده است.
وجه تسمیه ی شب خوس لات ( مرکز بخش رانکوه): دهخدا در لغت نامه درباره ی این نام آورده است: «شبخوس»، نام درختی از تیره ی گیاهان گل ابریشم که محل رویش آن در شرق گیلان است، «لات» دشت چمنزاری که محل چرای اسبان ایلخی (آزاد) بوده و در کنار رودخانه واقع شده باشد.
معنی عامیانه بیشتر از ادارک وبرداشت امروزی مردم منطقه نشأت گرفته و به معنی جایی است که افرادشب را در آن جا (لات) بیتوته می کردند.
شب خوس لات، عروس گیلان، شب خسب، شاغوز، شغوز، هزار برگ یا گل ابریشم، درختی زیبا و جنگلی است و آن را به عنوان درختی زینتی در خانه وباغ هم غرس می کنند. نام شب خوس یا شب خواب به خاطر آن است که برگ های این درخت هر شب جمع و در بامداد دوباره باز می شود. ارتفاع درخت به 15 متر می رسد. گل سرخ و سفید و عطر خوش آن موجب اهلی وزینتی شدن این درخت شده است. شب خوس را به زبان عربی شجره الحریر می گویند( مرعشی: صص 288، 289).