” یک دقیقه اجازه بدهید ” یک دقیقه دیگر خدمتتان خواهم رسید ” چند لحظه گوشی حضورتان باشد ” پریروز فلانی می گفت … ” پریروز از آن محل رد می شدم … ” چند روز دیگر انجام وظیفه می کنم ”
اختصاصی صبح رانکوه/قاسم خوش سیما:
روزانه همه ما به کررات از واژه هایی استفاده می کنیم که به مدت زمان خاصی اشاره می کنند اما توجه به مقدارشان نشان می دهد هیچگاه اندازه دقیق آن زمان، سنخیتی با واقعیت ندارد و تنها ارجاع موضوع به ناکجاآبادی است که معلوم نیست کی فرا خواهد رسید. به عبارتی وقتی از کسی می خواهیم ” یک دقیقه ” اجازه بدهد قطعا این مدت، برابر شصت ثانیه نخواهد بود و یا آنکه تقریبا هیچ یک از ” پریروز هایمان ” دو روز پیش نبوده و ممکن است تا شش ماه گذشته را نیز شامل شود.
اما هدف از عنوان کردن چنین مسئله ای چیست و چرا باید به آن بپردازیم؟
بی شک کم دقتی در بیان زمان، حاصل عدم محاسبه دقیق آن است که بزرگترین معلولش پریشانی احوالات درونی و بیرونی برخی انسانهاست. جایی که بخش بزرگی از این فرصت خواهی ها تنها در مواقعی ابراز می گردد که در کنج زمان گیر کرده باشیم، به عبارتی وقت کم آورده ایم و از کسی می خواهیم تنها یک دقیقه به ما وقت بدهد در حالیکه هزاران دقیقه با یک رفتار ایده آل فاصله داریم.
اما دلیل چیست که در کنج زمان گرفتار شویم، اصطلاحا سرمان شلوغ شود و قطعا این یک دقیقه های معروف برخی افراد تمامی ندارد و هیچگاه حتی برای خود نیز وقت ندارند و همه چیز را به دقایق نامعلوم بعدتری موکول می کنند که شاید هرگز فرا نرسد.
قدر مطلق در این ارتباط آن است که بیشتر ما افراد جامعه از این اصطلاحات استفاده می کنیم. البته سرمان شلوغ است، همه نیز این دقایق طولانی را پذیرفته ایم، کسی هم از این دروغ هضم شده ی مرسوم در جامعه شاکی نیست و همه با آن ” خـــــــــو ” گرفته ایم.
روی دیگر سکه آن است که تصور فرمائید این عادات ظاهرا کوچک اجتماعی به جامعه ای بزرگ تعمیم داده شود. جایی که اکثریت جامعه ای بزرگ همه یکدیگر را به یک دقیقه ای دیگر ارجاع دهند که ظاهرا خیلی پهن است و با ثانیه های معمولی حساب نمی شود و همه از پریروز هایی حرف بزنیم که می تواند یک آدرس خانمانسوز باشد و اصل واژه یعنی ” دور روز پیش ” خاصیت خود را از دست بدهد و به نوعی هرج و مرج و پارادوکس های بزرگتر اجتماعی رهنمون شویم که بی نظمی مفرط جامعه را نشان می دهد و ” سرسام خانه ای ” می شود که کسی به دیگر واژه ها اعتنا و اعتمادی نخواهد داشت که در عین ناباورای به رواج ” دروغ در رگه های جامعه ” می انجامد.
در ادامه، بحث آن است ما مردم جامعه ای وقت را کم می آوریم و یا در محاسبه آن بی دقتیم که خروجی هایمان با ظاهر حال و روزمان دارای منافات است. به شکلی که بر اساس اعداد و ارقام کاملا رسمی، ما مردمان کشوری محسوب می گردیم که با یکی از پائین ترین نرخ انجام کار مفید در میان کشورهای در حال توسعه از بالاترین میزان تعطیلات رسمی نیز برخورداریم. کشوری که به گواه منابع رسمی دوست و دشمن، از بیشترین میزان ضریب هوشی در میان عالم سود می بریم اما درست در نقطه مقابل تقریبا در پروژه های ” انجام کار به شکل گروهی ” چیزی برای گفتن نداریم و در واقع در انجام امور به شکل ” تیم ورک ” با چالش های بسیار بزرگی مواجه ایم که ضریب هوشیمان را بیهوده می کند و نتیجه همان چیزی می شود که امروزه در بسیاری از مسائل اجتماعی با آن مواجهیم.
به تیتر مقاله باز می گردیم و سوالات جدید آن خواهد بود که جامعه پرکاری نسبت به دیگر ممالک نداریم، در همه کشورهای مترقی جهان انجام بسیاری از کارها به شکل فردی منسوخ شده است، یک گروه پنج نفره استاندارد هم بهتر از پنجاه نفر نخبه – که هرکس بخواهد ساز خودش را بزند – دارای اثرات مفید اجتماعی اند و هزار درد بی درمان دیگر در اطرافمان به شدت آزار دهنده شده اند پس چه اتفاقی پیش آمده که باز هم وقت کم می آوریم و همه از هم می خواهیم یک دقیقه ی بسیار پهن به ما فرصت بدهند. ” مامان فقط یک دقیقه بخوابم ” آقای راننده سرویس یک دقیقه اجازه بدهید تا فرزندم آماده شود ” یک دقیقه اجازه بدهید مسافرم از تاکسی پیاده شود ” آقای رییس من یک دقیقه بروم تا بانک سرخیابان زود بر می گردم ” پریروز می خواستم به مادرم زنگ بزنم ” پریروز یادت افتادم اما دستم بند بود ” پریروز دیدمت یادم افتاد” چند روز دیگر ببینم چکار می توانم بکنم ”
به راستی آیا بی نظمی در امور و عدم دارا بودن برنامه ای همگانی و اجتماعی منظم، دلیل این پریشانی های ظاهرا بی اهمیت ماست؟ وقتی ساعت 9 صبح جهت شرکت در یک جلسه رسمی دعوت می شوید اما اگر کمی هم وقت شناس باشید و تا ساعت ده نیز به محل جلسه برسید باز هم جزء نفرات اولید و همین موضوع تمام برنامه هایتان را تا انتهای شب بر هم خواهد زد بنابراین محاسبه درست زمان نه مختص شخص بلکه محصول مشترکی از ارتباطات ما
بین مردم یک جامعه بزرگ است. جایی که دیر رسیدن یک اتوبوس به همان اندازه برنامه زندگی عده ای را برهم می زند که زنجیر وار به یکدیگر متصلند و اجتماع را می سازند. بی نظمی که بیشتر اوقات گردن دیگران می اندازیم و مادری که پشت آیفون منزل از راننده سرویس تقاضای یک دقیقه پهن صبر می خواهد مانند خوش سیمایی نظم جامعه را بر هم می زند که همکار فلان نشریه را یک دقیقه منتظر ایمیل یادداشتی می گذارد که باز هم یک دقیقه دیرتر به مخاطبانی خواهد رسید که دقیقه به دقیقه فرصت جامعه را تعریف می کنند و البته این دقایق خیلی گسترده تر از آنی می شود که تصورش را می کنیم و گاهی حاضریم خیلی محکم، سر به کنج دیوار بکوبیم و ناگزیر برای جبران همین یک دقیقه های ناچیز کم کم دروغ بگوییم و همین دروغ های ساده اتوماتیک وار در جامعه رونق می گیرد و مانند گلوله ای از برف که در سرازیری های متعدد به راه بیافتد، لحظه لحظه بزرگتر و خطرناک تر می شود.
در پایان این موضوع تنها گوشه ای از سبک زیستن ناصحیح جامعه ای است که به سعادت اجتماعی نخواهد رسید مگر آنکه آموزش اصلاح سبک زندگی را اولا از خودمان آغاز کنیم و ثانیا به این باور عمومی برسیم که آموزش یک سبک جامع، مانع و استاندارد با لحاظ کردن همه ی جوانب مورد نیاز، برایمان از شام شب هم واجبتر است و رسیدن به این آرمان با چماق و بخشنامه نیزمقدور نخواهد شد بلکه لازم است بی سر و صدا همه چیز را از خودمان آغاز کنیم و آن را به ” یک دقیقه بعد ” موکول نکنیم.
راستی اگر ” چند روز دیگر ” در مورد این موضوع فکر کنیم چطور است؟ فقط … فقط … آیا چند روز دیگر ” خیلی ” برایمان دیر نخواهد شد؟