بهانۀ این بار قلمم برای نوشتن ، بهانه ایی است سخت شکننده و ناامید کننده . و هزار بار به خودم می گویم کاش دست و قلمم می شکست و این بهانه جور نمی شد .
بهانۀ فوق کلیپی است که برخورد عوامل شهرداری را با خانم فروشنده ایی در شهر فومن نشان می دهد . اتفاقی که در فیلم می بینیم بسیار دلخراش است اما غم انگیز تر از آن اظهارات شهردار فومن است که در چند نکته جای تأمل دارد :
نخست اینکه شهردار محترم می فرمایند ما از دستفروشان اجاره نمی گرفتیم بلکه فقط عوارض هفتگی می گرفتیم و حالا سؤال این است که خانم خانه دار کشاورز ی که به صورت نیمه وقت و یا ساعتی به چنین کسب و کاری مشغول است با چند کیلو سبزی و ده تا تخم مرغ و یک سری خرت و پرت اینچنانی روزی چقدر درآمد دارد که بخواهد به شما اجاره پرداخت کند ؟!
دوم اینکه شهردار محترم به مردم توصیه می کند که بروند دوباره فیلم را ببینند چرا که کتکی در میان نبوده است و فقط دست مأمور به شانۀ آن زن برخورد کرده است . بنده هم توصیه می کنم آقای شهردار اگر دایرۀ فعالیتها و مشغله هایشان اجازه می دهد دوباره فیلم را ببینند شاید در دور دوم سیلی را که مأمور شان برصورت این خانم زحمت کش می زند ببینند و در عین حال غبطه می خورم به آقای عباسقلیزاده که نه این کتک را دیده اند و نه دردش را بر صورت و مغز و استخوانشان احساس کرده اند ! وانگهی ما در فیلم نه خانم را زنندۀ قدری دیدیم ، نه کسی به کمکش آمد و از او حمایت کرد و نه صندلی درجریان بود مگر اینکه شما فیلم دیگری را دیده باشید که ما از آن خبر نداریم وگرنه مأموری که کتک می زند و مسئولی که کار افراد مجموعه اش را تحت هر شرایطی توجیه می کند که حرفهایشان نمی تواند سندیت داشته باشد .
و جالب تر اینکه در تمام مدت گفتگو لفظ آن زن را به کار می برند . بی تعارف یاد کتاب فارسی اول دبستان افتادم با کمی اضافات : آن مرد داس دارد ، آن مرد سیلی می زند ….
و در آخر پادرمیانی آقای ضیاء شنیدنی است که توصیه می کنند آقای شهردار همین نگاه را نسبت به کارگر شهرداری داشته باشند ! آقای محترم این نگاهی که ما دیدیم کتک بود ، تخریب شخص و شخصیت بود لطفاً شما که تریبون دارید این نگاه را ترویج و توصیه نکنید و کاش این تریبون را که با دست و دلبازی تمام در اختیار مسئولی قرار دادید که چنین حرکت فجیعی را به راحتی برای هشتادمیلیون آدم توجیه می کند ، در اختیار آن خانم قرار می دادید تا برای لحظاتی از دردش بگوید و مسلماً این بهترین راه دلجویی بود .
بی شک سیلی که بر صورت خانم فروشندۀ فومنی نشست ، سیلی بود که بر صورت تمام زنان و مادران زحمتکش این مرزو بوم نشست . زنانی که با غیرت و حدت تمام بار زندگی و مشکلاتش را بر دوش می کشند و چه بسا با همین بساطهایی که پهن می کنند آنهم در چنین شرایط آب و هوایی که گیلان روزهای سرد و بارانی را تجربه می کند ، مخارج خانواده ایی را تأمین می کنند ، دختران و پسرانشان را روانۀ دانشگاه و تحصیلات عالیه می کنند و یا هزینۀ ازدواج فرزندانشان را فراهم می کنند .
نتیجۀ این اتفاق سیل دلجویی ها بود که راه افتاد و آنچنان احساساتمان مثل آتشفشانی فوران کرد که از خودمان سؤال نکردیم که اصولاً ریشۀ اینچنین خشونتی کجاست ؟! چگونه باید مهارش کرد ؟! و جان کلام اینکه از کجا معلوم فردا یک چنین اتفاقی تکرار نشود ؟!
احترام پورمحمدی املشی:
منبع:روزنامه آفتاب یزد
بیست و پنجم آذرماه نودوپنج
—————————————————————–
پایگاه اطلاع رسانی صبح رانکوه: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.