حاج غلامحسن یوسفی، ابوالشهدای فقید گیلان را کمتر کسی است که در این استان نشناسد؛ پیر بسیجی که ولایتمداری مهمترین شاخصه وی به شهادت بسیاری از متدینین و انقلابیون گیلان است.
به گزارش صبح رانکوه، ساعت ۲۲ شب یکی از روزهای اردیبهشت سال ۸۰ بود که صدای زنگ در قدیمی منزل شهیدان قدرتالله، محمود و محمد یوسفی در پیربازار به صدا درآمد؛ نور همه جا را فرا گرفته است و پیربازار بوی یار میدهد؛ میهمان ابوالشهدا و امالشهدای گیلان برایشان بسیار عزیز است…
حاج غلامحسن راضی است جان برای او فدا کند و حاجیه خانم رضازاده مادر شهیدان یوسفی و امالشهدای گیلان میگوید کاش ۱۰۰ فرزند داشتم و همه آنها را فدای اسلام و آرمانهای میهمان عزیزمان می کردیم.
حاجیه خانم نگاهی به من میکند و پس از ۲۴ سال راز نگفته را که دخترش بازگو میکند را تأیید میکند، حاجیه خانم رضازاده می گوید:
” ما میهمان نداشتیم، صاحبخانه بود که آمده بود تا حالی از مریدانش جویا شود…
سالها منتظر آمدنش بودیم، زنگ خانه که نواخته شد در قلبهایمان صدای آمدن یار … به خوبی شنیده میشد… در را باز کردیم… آقا بود … آقای همه عرشیان و مولای مستضعفان و ولیامر مسلمین جهان…
نور همه جا را فرا گرفته بود… آقا در گوشه اتاق خانه قدیمیامان نشست و به پدر شهیدان یوسفی و بنده به عنوان مادر فرمودند که هر کدام در یک طرف ایشان بنشینیم… اشک شوق جاری بود و مجال از ما گرفته بود… مبهوت عظمت و عزت مولا و علمدار شیعیان جهان بودیم… دلم می خواست فریاد بزنم آقاجان کاش ۱۰۰ فرزند داشتم و فدای ولایت میکردم…
خجالت زده آقا بودم … صابخانه ما را شرمنده حضورش کرده بود و بیدرنگ شور خاصی در قلبم داشتم…
آقا از ما پرسید و حال و روز امروزمان… به او گفتیم آقاجان دار و ندار و وجودمان فدای وجود شما… برای عزت و اقتدارتان دعا می کنیم و شما هم برای عاقبت بخیریمان دعا کنید..
آقاجان، شادیم و سرمان بلند، هیچ از مال دنیا نمیخواهیم …هرچه می خواهیم فقط سلامتی و طول عمر شما و عزت و اقتدار اسلام است…”
خواهر شهیدان یوسفی نیز سخن میگوید و از ناگفتههای دیدار آقا با امالشهدا و ابوالشهدای گیلان رازهای نگفته فاش میکند:
” پدرم در آن روزها وضعیت مالی خوبی نداشت… ولی هرگز لب به سخن وا نمیکرد… آقا که از ابوالشهدا پرسیدند: از وضعیتتان بگویید و چیزهایی که نیاز دارید؟ پدر در پاسخ آقا گفت: آقاجان من وضعم خوب است.. خدا را شکر میگذرد و برای خودم و خانوادهام هیچ نمیخواهم…
اصرار آقا باعث میشود پدرشهیدان یوسفی باز سخن بگوید و از تقاضای مادیاش بگوید: آقاجان …. وضع مالی ما خوب است هنوز هم توان کار دارم و اگر مشکلی باشد رفع میشود… مسجدی در پیربازار داریم که بسیار بنای آن قدیمی است و نیاز به مرمت و بازسازی دارد… اگر صلاح بدانید به نوسازی و ساخت مسجد جدید در آن مکان کمکی بفرمایید…
آقا هم وعده کمک میدهند و پس از مدتی مسجد نوسازی میشود و هنوز هم آن مسجد به برکت خون شهدا و کمک حضرت آقا یکی از فعالترین مساجد گیلان است..”
شهید محمد یوسفی؛ مرد مهربان شهر باران
پاسدار شهید محمد یوسفی فرزند غلامحسن در بهار سال ۱۳۴۷ شمسی در روستای شمسه بیجار چشم به جهان گشود، وی دوره ابتدایی را در دبستان اسلام پیر بازار به پایان رساند و تا سوم راهنمایی در مدرسه محمد علی پیر بازاری درس خواند و به علت فعالیت انقلابی و رفتن به جبهه ترک تحصیل کرد .
پس از تشکیل بسیج مستضعفین به همراه عده ای دیگر از دوستانش خردسال به عضویت بخش نوجوانان بسیج رشت در آمد و هر هفته چندین بار با شوق و اشتیاق فراوان به بسیج رشت می رفت.
وی اهل ورزش بود و چند بار در مسابقات ورزشی نوجوانان بسیج به مقام قهرمانی دست یافت و در اردوهای نظامی متعدد شرکت میکرد و خود از جمله نوجوانان مشتاق و پیشگام در ایجاد واحد بسیج پیر بازار بوده است .
وی در اواخر سال ۶۳ در حالی که به پدرش که به شدت بیمار بود در مغازه کمک و یاری می رساند تصمیم می گیرد به جبهه برود و پس از دیدن یک دوره آموزش یک ماهه و قبل از اعزام به جبهه به زادگاهش بر می گردد، آشنایان سعی مینمودند که او را بواسطه بیماری پدر از رفتن به جبهه پشیمان کنند اما او که راهش را انتخاب کرده بود پس از اتمام مرخصی با برادران دیگر رهسپار جبهه کردستان شد.
چند روز در شهر سنندج اقامت گزید و پس از گرفتن سلاح و تجهیزات رهسپار قله سرزیر در محور سرو آباد مریوان شد و پس از یک ماه و اندی در بیست و دوم تیر ماه ۶۳ روی مین رفته و به درجه شهادت نائل آمد و پیکر پاکش را در گلستان شهدای مسجد جامع پیر بازار به خاک سپردند .
عطوفت و مهربانی و مقاومت در مقابل ظلم و زور از جمله بارزترین ویژگی اخلاقی شهید محمد یوسفی به شمار می آمد. او ساده می پوشید و قناعت پیشه بود و وعظ و سخنرانی و دعای کمیل و توسل و نماز جماعت را دوست داشت.
شهید قدرتالله یوسفی؛ مرد خستگیناپذیر
سومین شهید این خانواده، شهید قدرت الله یوسفی در چهارم فروردین سال ۱۳۳۹در پیربازار از توابع رشت دیده به جهان گشود. و در هفتم مرداد سال ۶۴ در عملیات قادر در منطقه اشنویه به شهادت رسید.
پیکیر این شهید بزرگوار نیز در گلستان شهدای پیربازار رشت تدفین شده است.
شهید محمود یوسفی؛ منادی امر به معروف
بسیجی شهید محمود یوسفی کفترودی معروف به بشیر فرزند غلامحسن به سال ۱۳۴۹ شمسی در روستای شمسه بیجار به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و تا سال دوم راهنمایی در مدرسه محمّد علی پیربازاری درس خواند و به علت علاقه به جبهه ترک تحصیل کرد و در سن ۱۴ سالگی رهسپار جبهه شد و با توجه به اینکه دو برادرش به شهادت رسیده بودند فرماندهان گردانها برای شرکت در عملیات به وی اجازه نمیدادند.
محمود که با خدا پیمان بسته بود و نمی شد جلوی او را گرفت با التماس از فرماندهان خود در چند عملیات پی در پی شرکت کرد و هنوز چند روز از آمدش از جبهه نگذشته بود که مجدداً همراه عده ای دیگر از برادران و همرزمانش از طرف بسیج پیربازار عازم جبهه ها گردید و سرانجام در عملیات بزرگ و حماسه آفرین کربلای ۵ در بیست و دوم دی ماه سال ۶۵ در منطقه شلمچه به آرزوی خود یعنی شهادت دست یافت و پیکر پاکش را در گلستان شهدای مسجد جامع پیربازار به خاک سپردند.
این شهید عزیز از نظر اخلاقی بسیار مهربان بود و به امر به معروف و نهی از منکر توجه داشت همیشه شوخ و خندان بود و سعی میکرد کار دیگران را اصلاح کند. روضه سید الشهدا را دوست داشت و به شهادت عشق می ورزید./ صبح مشرق