صبح رانکوه/ حسین ثاقبی: پدربزرگ دراز کشیده بود روی زمین، به پشت. در برابرش نشسته بودم. مادربزرگ چند سال پیشتر مرده بود. جهان بیکران مدام در حال تغییر بود، ولی من تغییر نکرده بودم. و همچنان کودک بودم. خاطراتم بیتغییر در من مانده بود، بیکم و کاست. همانطورکه رخ داده بود و بر من گذشته […]