طي ماههاي اخير شاهد اتفاقات مهمي در داخل کشور بوديم. درگذشت چند هنرمند نامآور، واژگوني يک اتوبوس و درگذشت چندين سرباز جوان، موفقيتهاي چشمگير هنرمندان در جشنوارههاي جهاني، آتشسوزيهاي مکرر، اختلاسهاي پياپي، افشاي فيشهاي حقوقي نجومي و… اين اتفاقات در حالي خبرساز شدند که کمترين خبري از آنها در بخشهاي مختلف «رسانه ملي» نبود و مهمتر از همه اينکه رسانه ملي در مديريت اين جريانهاي خبري کوچکترين سهمي نداشت؟ واقعا چرا؟!
انديشمندان علوم ارتباطات معتقدند «هر سازماني که در متن جامعه پديد ميآيد، بايد داراي کارکردهايي در خدمت جمع و جامعه باشد و چنان تنظيم گردد که بتواند همانند يک تن به صورتي هماهنگ، خدمات خود را به جامعه که منشأ و موجد آن است، عرضه کند. سازمانهاي ارتباطي [از جمله صدا و سيما ] نيز از اين قاعده مستثني نبوده و همه محققان و دستاندرکاران مسائل و نيازهاي جامعه، بويژه صاحبنظران ارتباطي بدان انديشيدهاند و با توجه به نيازهاي روزافزون گروههاي وسيع انساني به استفاده از اين وسايل، براي آنها وظايف و کارکردهاي متعددي در نظر گرفتهاند» (1) از منظر اين انديشمندان کارکردهاي اصلي يک سازمان ارتباطي يا در مقياس کوچکتر، يک رسانه، بسيار متعدد است و حتي روز به روز بر دامنه آنها افزوده ميشود اما به نظر ميرسد همه آنها را ميتوان در پنج کارکرد اساسي ذيل خلاصه کرد؛ «کارکرد نظارتي»، «کارکرد اطلاعرساني و آگاهيبخشي»، «کارکرد آموزشي»، «کارکرد سرگرمي و پر کردن اوغات فراغت» و در نهايت «کارکرد فرهنگسازي و انتقال ارزشها». اکنون ميخواهيم با هم ببينيم در حال حاضر در هرکدام از اين حوزهها عملکرد صدا و سيما چگونه است و رسانه غالب کدام است؟ «رسانه ملي» يا «رسانههاي نوين»؟!
1- کارکرد نظارتي: يکي از مهمترين کارکردهاي رسانهها بخصوص رسانههاي خبري، نظارت بر محيط پيرامون است. کارکرد نظارت و حراست از محيط، شامل بدست آوردن اطلاعات و رساندن اخبار توسط رسانهها به مخاطبين ميشود. اين کار کرد هنگاميميتواند به درستي صورت پذيرد که اطلاعات و اخبار آزادانه در اختيار رسانهها قرار گيرد و رسانهها بتوانند در حيطههاي مربوط به حيات جامعه حضور داشته و اطلاعات لازم را به راحتي در اختيار مخاطبين قرار دهند . در حال به نظر ميرسد «شبکههاي اجتماعي» که از آنها به عنوان «رسانههاي نوين» ياد ميشود در اين بخش بسيار فعال تر از «رسانه ملي» عمل ميکنند . نمونه بارز اين کارکرد شبکههاي اجتماعي را در همين وقايع اخير مرتبط با «اختلاسها» يا «فيشهاي حقوقي نجومي» ديديم. اطلاعات مربوط به اين دو پديده سخيف اجتماعي توسط شبکههاي اجتماعي افشا و مديريت شد و ديديم که اين کارکرد نظارتي شبکههاي اجتماعي با انتشار وسيع اطلاعات و اخبار مرتبط با کنکاش تعدادي از شهروندان، باعث عکسالعمل دولت هم شد. به عبارت ديگر اين رسانهها از اين منظر به عنوان يک ابزار «قدرت» هم قابل تحليل هستند. ناگفته نماند اين انتشار وسيع اطلاعات ميتواند در مواردي موجب چندين کژکارکرد هم بشود.«لازارسفلد و مرتون» از کژکارکرد « تخديري » نام بردهاند که در اثر جذب بيش از حد اطلاعات، افراد دچار بياعتنايي و رخوت ميشوند. ارائه بيش از حد اخبار خارقالعاده، احتمال دارد ارتباط مخاطبان را با آنچه واقعي و معمول است، کاهش دهد.(2)
2- کارکرد اطلاع رساني و آگاهيبخشي: رسانهها بايد علاوه بر انتقال اخبار و اطلاعات که در حيطه کارکرد اطلاعرساني آنها قابل تحليل است، به تحليل درست اخبار و تشريح آن نيز بپردازند. تحليل عِلّي پديدههاي خبري و آگاهسازي انسانها از اين علل، موجب تغيير در جهانبيني انسانها ميشود.(3) اکنون بطور چشمگيري، جامعه اطلاعات لحظه به لحظه رخدادها را از طريق کانالهاي تلگرام و… رد و بدل ميسازد و در پي هر اطلاعات و اخباري که ممکن است درست يا نادرست باشد، معمولا تحليلي هم نهفته است. آيا در کوتاهي عذابآور رسانه ملي در اطلاع رساني سريع و به موقع و ارائه تحليلهاي تاحد متعارف بيطرفانه، اين احتمال وجود ندارد که به تدريج جهانبيني مخاطبين آسيب ببيند؟!
3- کارکرد آموزشي: آموزش مفهوم وسيعي دارد. از آموزش الفباي زبان گرفته تا آموزش تهيه انواع خوردنيها. از اين منظر شايد نهادهاي رسميمثل آموزش و پرورش و دانشگاه را بايد متوليان اصلي آموزش تصور کرد اما با گسترش رسانهها اين کارکرد روزبه روز در رسانهها نهادينهتر ميشود. سازمان علمي و فرهنگي ملل متحد (يونسکو) معتقد است آموزش عبارت است از: «تمام کنشها و اثرات، راهها و روشهايي که براي رشد و تکامل توانايي مغزي و معرفتي و همچنين مهارتها، نگرشها و رفتار انسان بهکار ميروند. البته به طريقي که شخصيت انسان را تا ممکنترين حد آن، تعالي بخشند». اگر از اين منظر به موضوع آموزش نگاه کنيم تمام رسانههاي ارتباطي خواه ناخواه ميتوانند يک ابزار آموزشي محسوب شوند. اهميت وظيفه آموزشي وسايل ارتباطي در جوامع معاصر، به حدي است که بعضي از جامعهشناسان براي مطبوعات و راديو و تلويزيون و سينما نقش «آموزش موازي» يا «آموزش دائمي» قائل هستند . جامعهشناسان معتقدند که وسايل ارتباطي با پخش اطلاعات و معلومات جديد، به موازات کوشش معلمان و اساتيد، وظيفه آموزشي انجام داده و دانستنيهاي عملي، فرهنگي و اجتماعي دانشآموزان و دانشجويان را تکميل ميکنند.(5)حال اين پرسش اساسي پيش روي ما باقيست؛ در شرايطي که آموزش و پرورش ما از کاستيهاي بسياري برخوردار است آيا رسانه ملي به عنوان اصليترين رسانه کشور از عهده کارکردهاي آموزشي خود در قبال جامعه به نحو احسن برآمده؟ اين درحالي است که به لحاظ شکلي، در صدا و سيما شبکههاي راديويي و تلويزيوني مختص «آموزش» داريم. با اين حال مدتهاست که با تاسف ميبينيم اين شبکهها با توليد برنامههاي خاص، عملا خانواده و آموزشپذير را به سمت اسپانسرهاي آموزشي سوق ميدهند. آنها در اغلب موارد فرآيند آموزش مستقيم را نيمه کاره رها کرده و آموزش پذير را به سمت فضاهاي چند رسانههاي ديگر سوق ميدهند که عمدتا هزينههاي مالي آن برنامهها را تامين ميکنند. اين در حالي است که صدا و سيما در گذشته تجربههاي درخشاني در امر آموزش مستقيم و غير مستقيم مخاطبين خاص خود داشت . لذا از اين منظر هم بعيد به نظر ميرسد صدا و سيما چندان تمايل به رقابت جدي با رسانههاي ديگر از جمله فضاهاي تجاري «مولتي مديا» داشته باشد .
4- سرگرمي و پر کردن اوغات فراقت: شايد يکي از مهمترين کارکردهاي رسانهها ايجاد سرگرمي براي کاربران و پرکردن اوقات فراغت ايشان باشد . متاسفانه صدا و سيما با يک کجفهمي عميق از بيان رهبر فقيد انقلاب که فرمودند؛ صدا و سيما يک دانشگاه عمومي است (6) به القاي مستقيم پيام روي آورد و آن گونه که بايد به جنبههاي تفريح و سرگرمي توجه نکرد. اين خلاء متاسفانه هنوز هم در جدول پخش شبکههاي مختلف احساس ميشود. در عوض ساير رسانهها همچون «شبکههاي اجتماعي همراه» و «شبکههاي ماهوارهاي» از اين فضا استفاده کرده و به شدت مخاطبين را به سمت خود جلب نمودهاند. اکنون بايد پذيرفت که وسايل ارتباط جمعي به عنوان مهمترين ابزار تفريحي و سرگرميافراد بهشمار رفته و با پخش و انتشار برنامههاي سرگرمکننده بر الگوي رفتار اوقات فراغت انسان، اثراتي تعيينکننده دارند و از اين طريق است که فرد از تنهايي و زندگي سخت روزمرهاش رهايي مييابد و با محيط بيروني تماس برقرار ميکند (7). با اين توضيح اگر صدا و سيما همچنان به اين کارکرد مهم خود کم توجه باشد ممکن است ضربههاي سنگيني به جامعه وارد شود . اکنون بيشتر وقت مردم در اينستاگرام و تلگرام و نهايتا در کنار شبکههاي ماهوارهاي ميگذرد و بر اساس مشاهدات عيني، صدا و سيما نتوانسته آن گونه که بايد در ايجاد سرگرميو نشاط خانوادهها سهم داشته باشد .
5- فرهنگسازي و انتقال ارزشها: رابطه متقابل «فرهنگ» و «رسانه» ريشه در تاريخ بشر دارد . در طول تاريخ، انسان براي انتقال پيام خود، رسانهها را به کار گرفته و فرهنگ خود را نيز با آن گسترش داده است . لذا از اين منظر، بحث فرهنگ و ارتباط آن با رسانه هم، نوعي بحث تاريخي به شمار ميرود اما يک رسانه موقعي ميتواند اين کار کرد مهم خود را به درستي انجام دهد که ديده يا شنيده شود. به عبارتي سادهتر رسانه بايد مورد اقبال مخاطب قرار گيرد تا بتواند کارکرد مهم فرهنگسازي و انتقال ارزشها را ايفا نمايد. در عصر کنوني، رسانههاي مختلف، با توجه به نقش بارز شان در جامعه و اطلاعرساني پيرامون موضوعات اجتماعي، سياسي، فرهنگي و… سعي ميکنند الگوهاي نويني را به جوامع وارد کنند تا جايگزين فرهنگها و ارزشها و الگوهاي سنتي شوند. بدون شک اين رقابتي دشوار است که شرط موفقيت در آن تنها ديده شدن و حضور در « سبد رسانهاي » خانوادههاست. اکنون رسانهها به عنوان عاملان تغيير و تحول در ارزشها و هنجارها، سنتها را به مبارزه ميطلبند و به صورت يک عامل مؤثر در دگرگوني نگرشها و رفتارهاي نسل جديد عمل ميکنند . همين امر ميتواند منجر به «شکاف نسلي» و عدم انتقال تجربيات نسل گذشته به نسل فعلي شود . اين ميتواند براي هر جامعهاي عامل خطر و هشداري مهم براي بازنگري در تصميمگيريهاي استراتژيک محسوب شود. اين در حالي است که متاسفانه رسانههاي جديد و رقباي سرسخت رسانه ملي به بخشي جداييناپذير از زندگي مردم تبديل شدهاند و مسئولان فرهنگي کشور هم براي اين تغيير رويکرد جامعه برنامهريزي دقيقي ندارند . اگر بپذيريم در عصر حاضر بخش عظيمي از «جامعهپذيري» نسلها از طريق همين رسانهها انجام ميشود و اين رسانهها قادرند اولويتهاي ذهني و حتي رفتاري جامعه را تعيين ميکنند، آنگاه مطمئنتر ميشويم که چرا ممکن است آينده جامعه ما به شدت متاثر از اين «رسانههاي نوين» باشد . بله…! صدا و سيما به تدريج از «سبد رسانهاي» خانوادهها خارج شده و سهم رقباي جديد افزوده ميشود. اين چيزي است که به خوبي قابل لمس است. حال که در بين اين کارکردهاي مهم پنجگانه، هر روز از سهم صدا و سيما کاسته و بر سهم رقباي جديد مثل شبکههاي ماهواره اي، شبکههاي اجتماعي ( فيسبوک، توييتر و… ) و شبکههاي اجتماعي همراه ( تلگرام، اينستاگرام و…) افزوده ميشود، چه آيندهاي براي اين رسانه سنتي و کند، ميتوان تصور کرد؟ به نظر نگارنده بسيار بعيد به نظر ميرسد که راديو و تلويزيون از دنياي رسانه حذف شوند اما نميتوان انتظار داشت مخاطبين در چند سال آينده حتي به همين اندازه فعلي وابسته به صدا و سيما باشند. اکنون با کوچکترين اشاره ميتواند دهها شبکه ماهوارهاي را بدون دغدغه فيلتر يا پارازيت از طريق صفحههاي «فول اچ دي» موبايل به تماشا نشست و لحظه به لحظه از طريق گروهها و کانالهاي تلگرامياز اخبار ريز و درشت جهان پيرامون آگاه شد . به نظر ميرسد در آيندهاي بسيار نزديک «اينترنت ماهوارهاي» در تمام دنيا گسترده شود و به موازات آن امکان پخش آنلاين و يا دانلود سريع گزارشهاي تصويري با کمترين محدوديت در شبکههاي اجتماعي همراه فراهم آيد و نيز تعداد خبرنگاران بالقوه در دنيا به تعداد کاربران رسانههاي مختلف افزايش يابد. اين يعني اينکه چيز زيادي از عمر سازمان رسانهاي گستردهاي مثل صدا و سيما باقي نمانده است. از اينرو بطور جدي توصيه ميشود که در مورد ساختار اداري، نيروي انساني و ماموريتهاي کاربردي صدا و سيما به عنوان رسانه ملي بازنگري جدي شود تا اين سازمان بسيار مهم و استراتژيک نقش کاربردي خود را بطور کامل از دست ندهد و حداقل بتواند متناسب با نياز مخاطبين سهم قابل قبولي در سبد رسانهاي آينده خانوادهها داشته باشد.
پينوشت :
1- ساروخاني، باقر(1385) جامعهشناسي ارتباطات، تهران، اطلاعات، چاپ هفدهم، ص83
2- تانکارد، جيمز و سورين، ورنر (1386) نظريههاي ارتباطات، عليرضا دهقان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، ص450 و 451.
3- ساروخاني، باقر(1385) جامعهشناسي ارتباطات، تهران، اطلاعات، چاپ هفدهم ص91 و 92.
4- دادگران، محمد(1385) مباني ارتباطات جمعي، تهران، مرواريد، چاپ نهم ص109.
5- معتمدنژاد، کاظم(1385) وسايل ارتباط جمعي، تهران، دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ پنجم، جلد اول ص5
6- اين دستگاهها دستگاههاي تربيتي است؛ بايد تمام اقشار ملت با اين دستگاهها تربيت بشوند؛ يك دانشگاه عمومياست. دانشگاهها دانشگاههاي موضعي است. اين يك دانشگاه عمومياست يعني دانشگاهي است كه در تمام سطح كشور گسترده است. بايد از آن، عمل دانشگاه را، به آن اندازهاي كه ميشود، استفاده كرد. ( بيانات 29/12/1357)
7- دادگران، محمد (1385) مباني ارتباطات جمعي، تهران، مرواريد، چاپ نهم ص126.
*کارشناس ارشد علوم سياسي و رسانه