خیام نمودار یگانگی ظاهر و باطن، حقیقت و مجاز، ایمان و کفر و همه دوگانگیهای ازلی و ابدی روان انسان است و چنین شخصیتی که در وجود وی همه تضادها به وحدت رسیده اند، بیش از تمام عارفان رسمی، عرفان را نمایندگی خواهد کرد.
به گزارس صبح رانکوه، خیام، داناترین دانشمند روزگار خود بوده است امّا آنچه وی را از بقیه ممتاز میکند، اعتراف او به نادانی خویش است. این همان دانایی است که خیام از آن به عنوان «دانش مستی» یاد می کند ( تکیه برتقوی و دانش در طریقت کافریست).
خیام همچون سقراط خودش است، بود و نمودش یکی است و خود را آنگونه که هست می نماید و نه همچون ماکیاول، که می گوید خود را آنگونه بنما که می خواهی باشی ولی نباش.
من ظاهر نیستی و هستی دانم
من باطن هر فراز و پستی دانم
با این هـمه از دانش خود شرمم باد
گـر مرتبه ای ورای مستی دانم
سیمون وی، فیلسوف، عارف، دین شناس و اصلاحگر اجتماعی فرانسوی، خاستگاه همهی بدیها، در عالَمِ انسانی، توهّم (اسکیزوفرنی =پوچی) است.
توهم، یعنی بریدن از واقعیت، عدم توجه به نیازهای دیگران و عالم واقعیت، منشأ همهی گناهانی است که ما، در ارتباط با خدا، خود، همنوعانمان و عالَم هستی مرتکب میشویم و در نتیجه، باعث و بانی همهی شرور و مفاسدی است که دامنگیرِ جامعهی انسانی شده است و در این میان، شرانگیزترین و ویرانسازترین مصداقِ توهّم، خودبزرگ بینی است.
چرا یک فرد هر چند با نیت پاک، در جریان سلسله حوادثی قرار می گیرد که به کردارش محتوایی می دهد غیر از آنچه خود در تلاش انجام آن بوده (مکر عقل از نظر هگل )، در جهان ذهنی خیر اندیش، آرمان خواه ، از جان گذشته، دیگر خواه، ولی در زمین سفت و سخت واقعیت این همه محافظه کار، دور اندیش، خود خواه و شرور: آیا انسان بقول شیللر در غل و زنجیر سرنوشت است.
سون اریک لید من در کتاب سبکی فکر و سنگینی واقعیت از زبان شیللر شاعر آلمان می گوید:
تنگ است جهان و فراخ است سر
به سهولت در کنار هم زیست می کنند افکار
اما در فضا چیز ها سخت به هم تنه می زنند
آنجاکه یکی جا می گیرد ، دیگری باید پا پس بکشد
آن که نمی خواهد رانده شود ، باید براند
آن جا کشمکش حاکم است ، تنها قوی تر فاتح است
خیام نمودار یگانگی ظاهر و باطن، حقیقت و مجاز، ایمان و کفر و همهی دوگانگیهای ازلی و ابدی روان انسان است و چنین شخصیتی که در وجود وی همهی تضادها به وحدت رسیدهاند، بیش از تمام عارفان رسمی، عرفان را نمایندگی خواهد کرد.
چرا که از دید مولانا ، کسی که عاشق باشد بین فکر و عمل او هیچ فاصله و جدایی وجود ندارد و دقیقا آن گونه زندگی می کند که می اندیشد، بود و نمودش یکی است «عشق می تواند شکاف بین معرفت اخلاقی و کردار اخلاقی، بین ذهنیت و عینیت، علامت و نشانه، سوژه و ابژه، اندیشه و عمل، عقل و عشق را پر نماید و بین اضداد، صلح و آشتی برقرار نماید.
خیام تقابل میان عشق مجازی و عشق عرفانی و حقیقی را از میان بر می دارد و بین آنها تفاوتی نمی بیند، اینکه چرا هر گونه تکه کردن جهان، با ناموس وحدانی آن منافات دارد، بر مبنای نظریه ی هلوگرافیک (کل در جزء است و جزء در کل / وحدت در عین کثرت و کثرت در وحدت ) قابل قبول به نظر می رسد، چرا که هر جزئی نشان از کل دارد و هر قطعه ی کوچک و هر ذره آن قطعه، تمامی ویژگی ها و اطلاعات کل را در بر دارد، یعنی تمام محتوای کل در هر جزء نیز مستتر است.
بقول سون اریک لیدمن استاد علوم عقاید و تاریخ دانشگاه گوتنبرگ سوئد، انسان در جهان و جهان در انسان است که همان فرموده علی (ع) است، در جهان زیست شناسی ، هر سلول ارگانیسم ، حاوی کلیت اطلاعات ژنیتیکی ارگانیسم است، مگر نه این است که امروزه با برداشتن یک سلول از حیوان آنرا همانند سازی می کنند، پس بدین صورت نمی توان کل را بدون درک اجزاء درک کرد ( induction یا استقراء ) همچنانکه اجزء را بدون درک کل ( deduction یا قیاسی ) ، پس باید جزء را در پرتو کل مورد بررسی قرار داد و اجزاء را جدا از یکدیگر مورد بررسی قرار نداد.
بقول ادگارمورن نویسنده بین علومی فرانسه ، یک رابطه بین تمامی اجزاء و نیاز های انسانی بر قرار کرد ، یعنی رابطه ای بین روان، خرد، بازی، خوش گذرانی، شعر، نگونبختی، شادی، خوشبختی، پوکی، جنون و عقل وجود دارد که در ظاهر پارادوکس هستند (تا دمی بیاساید ز دنیا و شر و شورش ).
لطف خداوند از عقوبتش بیشتر است
عاشق و معشوق هر دو خود را در دیگری می بینند و هم عاشق، صورت معشوق را آیینگی می کند و هم معشوق، صورت عاشق را در خود باز می تاباند، می توان گفت که حقیقت بر پل مجاز عاشق، با خود دیدار می کند .
وقتی به وحدت وجود باور داشته باشیم و به هستی با دید هلوگرافیک دیدار کنیم، در خواهیم یافت که اگرچه عاشق و معشوق، دو سخت افزار می نمایند، از نرم افزاری یگانه برخوردارند و چنین است که حقیقت ژرف و بلندای عشق مجازی را در می یابیم.
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت هستی ما نیستی است
انگار که نیستی چون هستی خوش باش
گر راحت جهان طلبی برو قوی شو / که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است
احساسات عقل را به جنبش وا می دارد و داناترین انسان کسی است که تحت سیطره احساسات قوی(Emotional ) ولی آرام است و چنین انسانی گرایش به نیک و بیزاری از شر دارد (هیوم).
اگرچه بقول شوپنهاور رفتار انسان های فرودست بر خاسته از دل و احساسات آنهاست و عقل انسان توجیه گر رفتار دلش است ( بقول پاسکال : دل هم برای خود دلایلی دارد که عقل از فهم آن عاجز است ) و با هنر، عرفان، فلسفه از تحت پوشش احساس خارج و عقلانی می گردد و انسان دچار انگیزه (motivate ) نمی شود، مگر اینکه دچار مصیبت و بلایی گردد .
جان استوارت میل که تابع فرهنگ نتیجه گرا و فایده باور، خوشی و لذت است، معتقد است که در ترازوی لذت سنج ما باید علاوه بر فکر کردن بطول لذت، میزان لذت، نقد و نسیه بودن لذت، تنوع لذت ، به پیامدها ی آن فکر کرد و این که آیا در آینده برای من مشکلی ایجاد می کند و یا نمی کند و یا اینک این لذت بارور هم است و موجب رشد و شکوفایی من می شود و یا مرا به یک قربانی تبدیل می کند .
شاخ درخت سدره ای، خار و خس چمن مشو / منکر او اگر شدی، منکر خویشتن مشو
کمتر از ذره نه ای، پست مشو، عشق بورز / تا به منزلگه خورشید رسی رقص کنان
نویسنده: عباس آزاده جو ، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی قزوین
انتهای پیام/صبح قزوین